نقد و بررسی سریال ازازیل| حسن فتحی به سراغ ژانر وحشت رفت
رویداد۲۴ | فاطمه شاهبنده: سریال ازازیل به کارگردانی حسن فتحی، جدیدترین اثر این کارگردان شناخته شده محسوب میشود که پس از سریال جیران، در شبکهی نمایش خانگی منتشر و ارائه میشود. این سریال در ژانر ترسناک-جنایی با حضور چهرههایی نظیر پیمان معادی، پریناز ایزدیار، بابک حمیدیان، گوهر خیراندیش، علی مصفا، مریم سعادت، محمود پاکنیت، محمد بحرانی، الهام کردا و... مقابل دوربین رفته است. حسن فتحی که همواره به روایتهای پر رمز و راز و داستانهای مبتنی بر تعلیق علاقه نشان داده حالا با ورود جدی به ژانر وحشت درگیر چالشهای فراوانی شده است. ساخت فضایی که بتواند مخاطب را واقعاً دچار ترس کند نیازمند شناخت عمیق از المانهای وحشت و نحوه استفاده درست از آنهاست. اگرچه فتحی در خلق موقعیتهای تاریخی یا روابط پیچیده عاشقانه موفق بوده، اما در ژانر وحشت به پختگی لازم نرسیده است.
داستان سریال ازازیل
سریال ازازیل در ژانر حول محور شخصیت شوکا مهرجویی (پریناز ایزدیار) میچرخد که در روز تولد همسرش مانی (بابک حمیدیان) با وقوع اتفاقات عجیبی مواجه میشود. از جمله ناپدید شدن ناگهانی یکی از همسایهها. پیمان معادی، در نقش سرگرد بهروز شریفی، مأمور تحقیق پرونده، متوجه میشود که ناپدید شدن مرجان ممکن است به دو پرونده مشابه دیگر مرتبط باشد. اما این تنها آغاز ماجرا است؛ کشف یک جسد در نزدیکی محل زندگی این زوج، پرونده را وارد فازی پیچیده و پر رمز و راز میکند.
عنصر وحشت در سریال ازازیل
حسن فتحی در ازازیل تلاش میکند با استفاده از عناصر کلاسیک، فضایی دلهرهآور ایجاد کند، اما این سریال در بخشهای مختلفی دچار ضعف و ناهماهنگی است. یکی از مشکلات اصلی، ورود زود هنگام عنصر وحشت بدون زمینهسازی مناسب است، زمانی که ترس از همان ابتدا با اِلمانهای تصنعی تحمیل میشود، حس خاصش از میان میرود. بهترین آثار وحشت ترس را به تدریج و با ایجاد حس تعلیق و انتظار در دل مخاطب شکل میدهند.
در ازازیل پیش از آنکه مخاطب ارتباطی با شخصیتها برقرارکند فضاهای ترسناک با استفاده از نورپردازی، موسیقی و عروسکهای عجیب معرفی میشوند. وحشت زمانی تاثیرگذار است که بیننده بتواند با شخصیتها همذاتپنداری کند. اگر آنها باورپذیر نباشند یا گذشته و انگیزههایشان مشخص نباشد، فضاسازی اثرگذاری لازم را ندارد.
بیشتر بخوانید: نقد و بررسی فیلم پیر پسر| اثری که در جشنوارههای فیلم روتردام و ترانسیلوانیا تقدیر شد
ازازیل و آشفتگی روایی
عروسکها که از دیرباز در آیینهای جادویی و خرافات حضور داشتهاند، یکی از المانهای اصلی وحشت در این فیلم روایت میشوند، اما هنوز مشخص نیست که آیا نیرویی ماورایی در پس حضور آنها وجود دارد یا صرفاً عنصری ظاهری برای ایجاد ترساند. همچنین ریشههایی در وحشت بومی و داستانهای ترسناک فولکلور با اشاره به برخی مناطق جنوبی کشور دیده میشود، اما تاکنون به شکلی مشخص وارد این فضا در فلشبک نشده است. بخشهایی از جنزدگی نیز در قسمتهای ابتدایی سریال بود که بازهم پرداخت مشخصی نداشته است.
حتی نوشتن درباره این حجم از نشانهها و عناصر وحشت آفرین در کنار هم، متن را دچار آشفتگی میکند، چه برسد به اینکه همه آنها در سریال به نمایش گذاشته شوند. استفاده از تمام این المانها در کنار هم که تنها به اشاره میمانند بیشتر به آشفتگی روایی اثر دامن زده است. گویی کارگردان، چون نمیدانسته از کدامشان به شکلی حرفهای استفاده کند تا در یک خط داستانی وحشتش را گسترش دهد، تمام آنچه میتوانسته وارد داستان خود کرده است. برای مثال در همان قسمت اول با حجم زیادی از سوالات و خطوط داستانی مواجه میشویم:
«مشکلات زن و شوهر، زن همسایهی مرموز، گذشته کاراکتر پلیس، مفقود شدن زنان و...»
این تنوع موضوعی اگرچه میتواند برای مخاطب جذاب باشد، اما عدم تمرکز و شتاب زدگی در روایت باعث میشود که هر کدام از این خطوط به شکلی سطحی مطرح شوند.
نقاط مثبت سریال ازازیل
در همان قسمتهای ابتدایی یکی از نقاط مثبت سریال درگیر کردن افراد ساکن در در یک مجتمع مسکونی بود. این رویکرد در آثار وحشت میتواند جذابیت زیادی به داستان ببخشد افرادی با نقطه نظرات متفاوت و نقابهایی که بر چهره دارند، تفاوت رفتاریشان در شرایط حساس و گرههای داستانی جذابی که میتوانند بسازند و واکنشهای متنوع آنها به امر وحشتآفرین. اما در قسمتهای بعدی تمامشان به حاشیه رفته و گویی اصلا از ابتدا به مخاطب معرفی نشدهاند. آنها فراموش میشوند و شخصیتهای اصلی بار پیچیدگیهای رفتاری را به دوش میکشند این مسئله زمینهساز عجیبتر شدن درک کاراکترهای اصلی و دورتر شدن امر همذاتپنداری است.
موسیقی هم، چون نابجا استفاده میشود به گونهای ناهماهنگ و تحمیلی است. البته در مقابل، برخی عناصر بصری مانند نقاشیهای روی دیوار که مملو از چهرههایی محو و مرموزند به درستی انتخاب شدهاند که مناسب با فضای داستانی هستند و در کنار پرسش بزرگ روایت که این شخص مرموز و خطرناک کدام یک از شخصیتهای فیلم است قرار میگیرند. ولی باز هم مشخص نیست که المان اصلی وحشت کدام یک است؟ حتی در ژانر وحشت، داستان باید منطقی درونی داشته و قوانین دنیای ماورایی بهطور ناگهانی و بیدلیل تغییر نکند. درامِ سریال و روایت مشکلات زوجِ داستان در مقایسه با بخش وحشت، جذابتر از کار درآمدهاند. با وجود برخی تلاشهای قابل قبول در طراحی صحنه و استفاده از المانهای بومی، ازازیل در پرداخت جهان روایی خود دچار سردرگمی است. شخصیت پریناز ایزدیار همچنان پس از چندین قسمت در هالهای از ابهام قرار دارد و روابط عِلّی و معلولی داستانی پیچیدهتر شدهاند، اما این پیچیدگی بجای آنکه معمایی و جذاب باشد، غیر منسجم و غیرمنطقی است.
حالا باید دید که در قسمتهای بعدی حسن فتحی چگونه میخواهد تمام موارد جنزدگی و عناصر ماورایی را به شخصیت شوکا و گذشتهاش پیوند دهد و مهمتر از آن آیا اصلاً میتواند این گرههای داستانی را به شکلی قابل قبول و منطبق با منطق روایی اثر باز کند، یا اینکه روایت در پیچیدگیهای بیهدف خود گم خواهد شد؟
زندگیمون خودش ترسناکه...
تودیگه ترسناکترش نکن...
آبدزدک!